حضور آرامت مدتهاست در کنارم نیست ... ولی یاد تو مهمان همیشگی قلبم است ...
د
وباره تنها شده ام ، دوباره دلم هوای تو را کرده .خ
ب
ودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم . ه یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم .د
د
وباره می خواهم به سوی خاطراتم بیایم . تو را کجا می توان دید؟ ر آواز شب آویز های عاشق ؟د
د
ر چشمان یک عاشق مضطرب ؟ ر سلام کودکی که تازه واژه را آموخته ؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند ، برای تو نامه بنویسم ..
ا
و
و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی ی کاش می توانستم خودم را برای تو معنا کنم از گوشه های افق برایت آواز بخوانم .کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم .م
و
می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود .ی ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیاید .می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیردوتازه ترین شعرم به تو هدیه نشود .د
وباره شب ، دوباره طپش این دل بی قرارم .د
د
دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد . لم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم .وباره شب ، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود . دوباره شب ، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته .د
وباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت ، دوباره من و یک دنیا خاطره ...
مـــن بـــه یــادت آه را بـــر روی غـــم حـــک مـــی کـــنـــم
تـا بـدانـی انـتـظـار دوسـت یـعـنـی اوج عـشـق ...
ارزش یک احساس به شدت آن نیست به مدت آن است ...
من تو را به مدت بودنم دوست دارم ...
ای عزیز دل ... دوستت دارم ... نه فقط به خاطر چراغانی چشمانت
به خاطر تمام آنچه بر من ارزانی داشتی ...
عشق را ... چگونه بودن را ...
دوستت دارم ، و همیشه خواهم داشت ...
قشنگ نازنین من که تو باشی دیگر از هیچ نگاه هراسانی هراس ندارم
قشنگی دوست داشتن را ، سرمشق دلها می کنم .
تا تو هستی دلم برای کسی تنگ نمی شود .
عزیزم تا هستی با یاد تو زندگی برایم خوشبختی بزرگ است .
مرا همیشه و همه جا در کنار خود احساس کن . که من همیشه کنار توام .
به دستهایت علاقه و حس بخصوصی دارم چون لبریز از محبت اند .
دوستت دارم و دلم به اندازه بغض آسمان ابری پاییز برایت تنگ شده است .
لحظه ای مکث ... آرزویم این است : نرود لبخند از عمق وجودت هرگز ...
چقدر این آسمان آبی زیباست ، هوای دل انگیزیست !
این نسیمی که می وزد پائیزیست ، پر از عطر و بوی عاشقیست !
از کدامین سو می آید این نسیم پائیزی ، از سوی دریا می آید یا صحرای عشق ؟
چه زیبا می خوانند پرندگان ، چه عاشقانه پرواز می کنند در آسمان ...
این نسیم پائیزی در این روز قشنگ آفتابی دل مرا شیدا کرده است ...
از کدامین سو می آید این نسیم پائیزی ؟
فراق یعنی دوری ، دوری یعنی دلتنگی، دلتنگی یعنی تو و تو یعنی تمام دنیا ...
آغـــاز دوبـــاره زنــدگــیــت را صــمـیـمـانـه تـــبـریـک مـیـــگـویـم ...
ای بهترین و عزیزترین مهمان قلبم سلام ...
سلامی از اعماق قلبم به تو یگانه معبود عشق تقدیم میکنم ...
ای محبوب من اگر در تمام عمرت توانستی قطرات شبنم باران روی گلبرگها را بشماری
آنگاه خواهی توانست که بدانی چقدر برایم عزیزی ...
و اگر دیدی در شب ستاره ای ندرخشید و اگر دیدی سیاهی در شب نمایان نگشت
و اگر دیدی پرندگان در آب زندگی میکنند و ماهی ها در هوا
آنگاه بدان که فراموشت کرده ام ...
یار دیرینه ی من هر گاه ناخودآگاه از لابه لای خاطراتم عبور میکنی ردپای نگاهت را بوسه باران میکنم ...
من صادقانه حضورت را در تار و پود احساسم حبس میکنم تا بدانی چقدر برایم عزیزی ...
مهربانم آمدی و با آمدنت بوسه بر خاک مهرت نهادم
و در آستانه کعبه ی عشق با تو پرواز کردم و نور را با تو شناختم
و ای کاش امتداد لحظه ها ، تکرار با تو بودن بود ...
عزیز امروز و دیروز و فردایم ، طنین انداز خلوت خانه ام میلادت مبارک باد ...
طرح چشمان تو جاذبه ی محبت است و من اسیر چشمان توام ...
عزیزم روزها چه زود غبار سال میگیرند ،
انگار همین روزهای گذشته ی نزدیک بود
و در آن هنگام کوچه به بن بست رسید و قحطی هوای تازه شد ...
امشب آسمان رعد و برق میزند
گویا او هم تا ته ترین نقطه دلش آتش گرفته است
شاید هم بغض راه گلویش را گرفته و نای باریدن ندارد
مانند دل من که هیچ گاه جرات بازگو کردن غصه هایم را ندارد ...
راستش را بخواهی خسته ام